۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه
گریبان حاکمیت ج. اسلامی را مردم باید بگیرند نه امریکا و ناتو
6 ماه پیش، وقتی فیدل کاسترو در سلسله یادداشتهای شخصی خود که در وبلاگ اختصاصی اش منتشر میشود، حمله نظامی ناتو به لیبی را پیش بینی کرد، بسیاری این پیش بینی را یک توهم از قلم پیرمردی تلقی کردند که در یک گوشه پرت افتاده جهان، و در گوشه اتاقش نمیتواند درجریان امور جهان امروز باشد و یا اساسا آن را درک کند. نه تنها درحاکمیت جمهوری اسلامی، نه تنها در میان اپوزیسیون مذهبی این حاکمیت، بلکه در میان نیروهای چپ ایران نیز این تلقی از آن پیش بینی وجود داشت. در ادامه همین تلقی، انتشار آن یادداشت کاسترو در راه توده، از سوی سازمانهای چپ غیرمذهبی ایران با واکنش منفی روبرو شد و سایتهای وابسته و یا مدعی حمایت از جنبش سبز نیز آن را یا نادیده گرفتند و یا نوعی کارشکنی در کار سرنگونی یک حکومت خودکامه – و بصورت غیر مستقیم در ایران- تلقی کردند. خشم و نفرت از حاکمیت جمهوری اسلامی به گونهای بود و به گونهای هست که این بخش از اپوزیسیون که علی القاعده باید درکی علمیتر از تحولات و رویدادهای جهان داشته باشد نیز ماهیت ناتو و تحولات جهانی را یا فراموش کرده و یا دیگر قادر به درک آن نیست. تحولاتی که در عمل، بازگشت جهان به یک قرن گذشته و تجدید مناسبات مستقیم استعماری در بخشهائی از جهان است. سازمان نظامی ناتو، سرباز بینالمللی این نظم شده است.
علاوه بر آنچه راه توده در باره رویدادهای لیبی و سوریه تاکنون نوشته، در همین شماره راه توده نظرات رهبران مترقیترین احزاب چپ و کمونیستی منطقه را درباره تحولات سوریه میخوانید که در تائید دیدگاههای کاستروست. ما، بی آن که ملاحظه واکنش این و آن را کرده باشیم، در باره لیبی نیز نوشتیم و باز هم تکرار میکنیم :
1- رژیم لیبی تا آغاز اجرای برنامه خصوصی سازی که از تقریبا از دهه پیش در آن کشور شروع شد، از بسیاری از رژیمهای حاکم بر منطقه مترقیتر بود و مردم لیبی از رفاهی نسبی برخوردار بودند.
2- استبداد فردی قذافی، نقش خیانت آمیز فرزندان وی و در راس آنها "سیف الاسلام" در چپاول پول نفت زیر پرچم خصوصی سازی، آلوده شدن نظامیهای لیبی به پول نفت در جریان همین خصوصی سازیها و انتقال کادرهائی که سیف الاسلام با آرزوی حکومت بر لیبی پس از مرگ و یا برکناری پدرش به امریکا و انگلیس فرستاده در نابسامن شدن اوضاع لیبی نقش داشت. او این کادرها را که امروز نقاب از چهره برداشته و اسبتراوای فرانسه و امریکا در لیبی شده اند سپس به کشور باز گردانده و در راس حساسترین نهادهای نظامی و اقتصادی وامنیتی گمارد. شرکتهای نفتی روی خودکامگی و تصمیمات و حرکات عوامفریبانه قذافی که در 10 سال گذشته و همزمان با گسترش مناسبات با امریکا و فرانسه گسترش یافت، حساب کرده بودند و در باغ سبزهائی که به او در سالهای اخیر نشان دادند یک بازی زیرکانه بود.( حسابی که روی همین خصلتهای امثال احمدی نژاد باز کرده اند) حتی اگر دولتهای غربی از ابتدا وارد این بازی نشده بودند و در پی مناسباتی عادی با لیبی بودند، آن شرکتها با اوج گیری بحران اقتصادی در امریکا و اروپا و نیاز به سلطه بر نفت لیبی، بازی را به سمت اهداف خویش چرخاندند!
یک حزب، یا سازمان و یا حتی فرد دارای اندیشههای مترقی حق ندارد به خود دروغ بگوید، زیرا این دروغ زمینه ساز فریب مردم است. جنبش چپ ایران، حاکمیت جمهوری اسلامی و احمدی نژاد و علی خامنهای نیست و نباید باشد که یک روز برای قذافی سر و دست میدادند و امروز درحالیکه شعار ضد امریکائی و ضد اسرائیلی میدهند، با ناتو برای سرنگونی قذافی همراهی میکنند و سر افراد ساده درون سپاه و بسیج را با وعده آزادی امام موسی صدر از زندان قذافی و بازگرداندن او به لبنان و یا ایران گرم میکنند. امامی که اگر زنده هم باشد توسط تیمهایترور واحد قدس سپاه درجا با تیرخلاص کشته خواهد شد تا تبدیل به منتقد و یا رقیبی برای آقای خامنهای و حاکمیت نظامیها در ایران نشود!
این حاکمیت همین نقش همراهی با ناتو و امریکا را دیروز در افغانستان وعراق بازی کرد. محاسبات و حتی درک آنها از جهان، با درک جنبش چپ منطقه، جهان و ایران زمین تا آسمان فاصله دارد و طبیعی نیز هست که چنین باشد. به نتایج اقتصادی و سیاسی و اجتماعی عملکرد جمهوری اسلامی، بویژه در دو دهه گذشته باز گردید و یا آن را مرور کنید!
نظر ما در باره سوریه نیز همین است. یعنی خودکامگی و خام خیالیهای بشار اسد همراه با اجرای برنامه خصوصی سازی در این کشور- بازگردید بهترجمه مقاله منتشر شده در روزنامه "الندا" در همین شماره راه توده- زمینههای یک بحران و شورش عمومی را فراهم ساخت و آن گروه از نظامیها و امنیتیهای فاسد که بشار اسد را در میان خود گرفته بودند، امکان تیزبینی و پیش بینی و مانور بموقع او و سالمترین افراد درون حاکمیت سوریه را برای عقب نشینی در برابر خواستهای مردم و قبول و تن دادن به اصلاحات گرفتند. در این میان، مناسبات سیاسی، اقتصادی و بویژه نظامی میان ایران و سوریه و نقش بیت رهبری و شورای فرماندهان سپاه که به
منبع راه توده:
۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه
:: مهدی کروبی به عملکرد خویش در دفاع از حقوق مردم افتخار می کند
ندای سبز آزادی: فاطمه کروبی ، همسر مهدی کروبی؛ در مصاحبه ای کوتاه در خصوص آخرین وضعیت همسرشان مطالبی را بیان نمودند. به گزارش سحام نیوز، در این مصاحبه خانم کروبی ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات برای همه مردم در ماه رمضان گفتند:”ابتدا طی مقدمه ای باید خدمت مردم عرض کنم، وقتی که آقای احمد جنتی در مقام سخنگوی حاکمیت در نمازجمعه ۲۹ بهمن ۱۳۸۸ از لزوم حصر رهبران جنبش اعتراضی مردم ایران سخن گفت و قوه قضاییه را چنین توصیه کرد که:« دستگاه قضایی باید ارتباط سران فتنه با مردم را به کلی مسدود کند، درب خانه آنها مسدود شود، تلفن آنها قطع شود، اینترنت آنها نیز قطع شود تا نتوانند پیامی بدهند و پیامی بگیرند و در خانه خود زندانی شوند و … » ؛ از بعد سخنان وی بود که ما با اشغال مجتمع مسکونی خود و نیز منزل فرزندم مواجه شدیم. پس از این اقدام، از همان روزهای آغازین آقای کروبی به غیر قانونی بودن و بر خلاف شرع بودن تصرف مجتمع تاکید داشتند و بارها به آنان تذکر دادند و از ماموران می خواستند که محل اقامت ایشان را به مکان دیگری منتقل کنند تا بیشتر از این موجبات آزار همسایگان فراهم نگردد و مالکین دیگر مجتمع بتوانند به خانه خود باز گردند.” همسر مهدی کروبی در ادامه این مصاحبه درباره شرایط آقای کروبی افزود: “از ابتدای حبس تاکنون، ایشان از کلیه حقوق اولیه یک زندانی مانند حق داشتن هواخوری، حق ملاقات، داشتن کتاب و روزنامه، محروم بوده و هستند و این امر صدماتی را به وضعیت جسمی ایشان وارد خواهد کرد.” خانم کروبی در خصوص انتقال آقای کروبی به مکانی دیگر گفت: ” سرانجام با پافشاری آقای کروبی، از اول ماه رمضان، ایشان را به آپارتمانی بسیار کوچک منتقل نمودند و در حال حاضر ایشان به همراه ماموران امنیتی در آن واحد آپارتمانی مستقر گردیده اند و با این اقدام عملا از ورود من نیز به آپارتمان جلوگیری شد؛ زیرا حضور و زندگی من در آن آپارتمان کوچک یک خوابه با حضور ماموران امنیتی میسر نبود. این در حالیست که طبق هماهنگی صورت گرفته با ماموران، قرار بود آقای کروبی را به منزل خودشان که توسط فرزندانم در منطقه جماران تهیه شده بود، منتقل نمایند و به دلایل نامعلومی، نیروهای امنیتی حاضر نشدند ایشان را به این ساختمان که تنها منزل مسکونی ایشان است، منتقل کنند.” فاطمه کروبی در ادامه افزود: ” من در همین جا اعلام می کنم که آقای کروبی یک خانه دارد و آن هم در همین جماران است و تحمیل اجاره ی مکان دیگر به خانواده ایشان، به معنای خانه ی آقای کروبی نیست.” در پایان این مصاحبه خانم کروبی در خصوص وضعیت روحی آقای کروبی به سحام گفت: ” در حالی که طی این ۱۹۰ روز، ماموران تنها یکبار به آقای کروبی برای حضور در فضای باز و هواخوری در حیاط منزل اجازه داده اند و علیرغم اینکه آخرین ملاقات با ایشان مربوط به نیمه شعبان می باشد؛ ایشان از روحیه بالا و استواری برخوردارند. از روز اول هم آقای کروبی با همین روحیه قوی، از حاکمیت و زندان بانان هیچ درخواستی را نداشته است و با توجه به اینکه از حقوق اولیه یک زندانی محروم بوده، با خونسردی تمام و اعتماد به نفس بالا این مشکلات را تحمل نموده و افتخار می کند به عملکرد خویش در دفاع از حقوق مردم. حکومت باید بداند که آقای کروبی چه پیش از انقلاب و چه اکنون از پرداخت هرگونه هزینه ای؛ هیچ ابایی نداشته و خود را آماده تحمل همه مصائب نموده است. لازم به توضیح است در حال حاضر مهدی کروبی عملا به صورت جداگانه و به دور از همسر در این ساختمان کوچک در حبس خانگی قرار دارد و نگرانی ها هر روز در خصوص وضعیت سلامتی ایشان بیشتر از پیش افزایش می یابد. از طرف دیگر سایت های زرد و علاقه مند به شایعه پراکنی و وابسته به جریان حاکم و نهاد های امنیتی، طی یک ماه اخیر با آگاهی از میزان محبوبیت آقایان کروبی و موسوی در میان مردم، شروع به انتشار اخباری کذب و دروغین باهدف معروف نمودن خود و افزایش بازدیدکنندگانشان کرده اند؛ دریغ از اینکه مردم بیشتر از گذشته به ماهیت پوچ این گونه سایت ها و خبرها پی خواهند برد.
۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه
ایران اتوبوس نیست که نیاز به راننده داشته باشد!
ماه رمضان، از قتل حضرت علی که می گذرد، به پایان نزدیک می شود. کسی بدرستی نمی داند در بندهای زندان اوین و رجائی شهر و گوهردشت، زندانیان سیاسی- مذهبی که یقین است، دین و ایمانشان از آنها که بر مسند حاکمیت نشسته اند قوی تر است، این ماه چگونه گذشت. اما، شک نیست که ذکر اوضاع سیاسی کشور و سرانجام حاکمیتی که به سرنیزه تکیه کرده اما نمی تواند روی آن بنشیند و به همین دلیل دوسال و نیم است سرپا ایستاده، کمتر از ذکر مذهبی نبوده است.
تاج زاده در همین ماه و درجمع بندی اوضاع سیاسی کشور طی نامه ای خطاب به همسرش نوشت:
موج بیداری در خاورمیانه چنان گسترده و عمیق است که دیگر کسی ایران را به اتوبوسینمی تواند تشبیه کند که همه باید ساکت بنشینند تا حواس راننده منتخبشان پرت نشود و اتوبوس به دره سقوط نکند. امروز اعلام اینکه “ولایت فقیه استبداد استدلالی است” خنده بر لبان شنوندگان مینشاند. من دور نمیدانم روزی را که مقامات ایرانی اعلام کنند عقبماندگی و نیز فقر و فساد و تبعیض و همچنین سست شدن پایههای ایمانی و اخلاقی جامعه بیش از آنکه ناشی از توطئهها یا فشارهای دشمنان و در رأس همه دولت آمریکا باشد، از اشتباهات ما سرچشمه میگیرد. فقط امیدوارم چنین سخنانی دیر ایراد نشود.
بعضی مقامات عالی کشوری، شعار استقرار حکومت اسلامی در کشورهای عربی و مسلمان سر میدهند؛ غافل از آنکه بزرگترین و مؤمنترین جریان فکری و سیاسی اسلامی که طرفدار چنین ایدهای است، سلفیهای متعصب و هم افق با طالبان هستند که بیشترین تضاد را با شیعیان و با ایران دارند. البته میدانم علت تأکید جناح حاکم بر “بیداری اسلامی” صرفاً برای توجیه عملکرد غیردموکراتیک خودشان در ایران و پیدا کردن متحدانی اسلامگرا و مخالف استقرار موازین دموکراتیک است تا به این ترتیب اندکی از بحران مشروعیت اقتدارگرایی بکاهند.
سرانجام مردم منطقه بیدار شدند و خواهان اعمال حق اولیه و مسلم خود بر عرصه تعیین سرنوشت خویش برآمدند و پایان عصر استبداد را در خاورمیانه صلا دادند. اکنون دیگر هیچ رژیم و حاکمی، چه با اتکا به قدرتهای بزرگ و چه بنام مبارزه با توسعهطلبی امپریالیسم جهانی یا صهیونیزم بینالملل نمیتواند حقوق اساسی مردم خویش را نادیده بگیرد و آزادیهای مدنی و سیاسی آنان را لگدمال کند. به احدی هم پاسخگو نباشد هیچ، طلبکار ملت خویش نیز باشد. امروز برعکس عصر جنگ سرد، کسی نمیتواند با اعمال دیکتاتوری حکومت کند. حاکمان مستبد یکی پس از دیگری سرنگون میشوند، یا برای جلوگیری از سقوط، به نظام چند حزبی و مطبوعات و تجمعات و انتخابات آزاد خوش آمد میگویند. در جهان معاصر موج آزادیخواهی و عدالتطلبی چنان گسترده و قدرتمند شده است که رهبر – جدید- کوبا را به اعترافی تاریخی کشاند. رائول کاسترو برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب کوبا، علت اصلی مشکلات و کمبودهای کشور و مردمش را دولت آمریکا و توطئههای آن نخواند، بلکه اعلام کرد: “بزرگترین دشمن ما اشتباهات ماست نه امپریالیسم”. بر این اساس از ضرورت اصلاحاتی سخن گفت که انجام ندادنش نظام سیاسی کوبا را فرو خواهد پاشید.
پایههای استبداد در عصر ارتباطات و انفجاراطلاعات بسیار سست و اداره کشورها با روش دیکتاتوری ناممکن شده است.
در خاورمیانه “استبداد- فتنه” جای خود را به “دموکراسی- هرج و مرج و جنگ داخلی” میدهد. اکنون افزون بر لبنان، در عراق، افغانستان و فلسطین نیز چنین اوضاعی حاکم شده است. به نظر میرسد یمن، لیبی و سوریه نیز در همین مسیر و شرایط قرار گرفتهاند.
با اینکه مثل روز روشن است که به قدرت رسیدن گروهها و جریانهایی مانند طالبان، با شعار حاکمیت شریعت و احکام آن، به ضرر همه مردم منطقه و همه مسلمانان و به ویژه شیعیان است و با منافع و امنیت ملی ما تعارض دارد، باز هم بعضی مقامات عالی کشوری، شعار استقرار حکومت اسلامی در کشورهای عربی و مسلمان سر میدهند؛ غافل از آنکه بزرگترین و مؤمنترین جریان فکری و سیاسی اسلامی که طرفدار چنین ایدهای است، سلفیهای متعصب و هم افق با طالبان هستند که فقط با آمریکا و اسرائیل مخالف نیستند، بلکه بیشترین تضاد را با شیعیان و با ایران به عنوان مهد تشیع دارند. البته میدانم علت تأکید جناح حاکم بر “بیداری اسلامی” و اصرار بر تشکیل حکومت فرقهای به نام “اجرای شریعت اسلام و احکام آن” صرفاً برای توجیه عملکرد غیردموکراتیک خود در ایران و پیدا کردن متحدانی اسلامگرا و مخالف استقرار موازین دموکراتیک است تا به این ترتیب اندکی از بحران مشروعیت اقتدارگرایی بکاهند.
متأسفم که جناح حاکم صرفاً برای تداوم شرایط انسدادی و مقابله با حقوق مدنی و سیاسی منتقدان و مخالفان تکصدایی، فرصت بزرگ بیداری مردمی را در منطقه و جهان به تهدید برای ما تبدیل کرده است. عقبماندگی مناسبات سیاسی و حکومتی در ایران کنونی صرفاً با کره شمالی و فرقهگرایی و استبدادطلبی آن فقط با طالبان قابل قیاس است. ما در پذیرش خطا و ضرورت اصلاحات از کوبا هم عقب افتادیم!
تردید ندارم که استبداد دینی زودتر از آنچه تئورسین آن آقای مصباح یزدی تصور میکنند، با ناکامی و بنبست مواجه و به تاریخ سپرده خواهد شد. مگر هم اکنون نشانههای شکست از همه سو خود را نشان نمیدهد؟ خودشان میگویند مدیریت امام زمانی سر از رمالی در آورد! تو میدانی که زمانی رهبر فقید انقلاب خطاب به جناح راست گفت شما که توان اداره یک نانوایی را ندارید (منظورشان بحران پیش آمده درباره نان در شرایط جنگی در زمان وزارت بازرگانی آقای عسگراولادی بود) پس چرا این قدر به دولت انتقاد و حمله میکنید؟
رهبر کنونی جمهوری اسلامی با این دیدگاه امام مخالف بود و هست. به همین دلیل کوشید با حاکمیت انحصاری همان جناح، بطلان سخن و ادعای فوق را ثابت کند. شکست همهجانبه حکومت یکدست، آن هم با درآمد افسانهای ۴۵۰ میلیارد دلاری نفت در شش سال که معادل درآمد ارزی کشور از نفت در ۹۶ سال گذشته است، بیانگر آن است که حق با رهبر فقید انقلاب بود.
موج بیداری چنان گسترده و عمیق است که دیگر کسی ایران را به اتوبوسی تشبیه نمیکند که همه باید ساکت بنشینند تا حواس راننده منتخبشان پرت نشود و اتوبوس به دره سقوط نکند. امروز اعلام اینکه “ولایت فقیه استبداد استدلالی است” خنده بر لبان شنوندگان مینشاند. من دور نمیدانم روزی را که مقامات ایرانی نیز اعلام کنند عقبماندگی و نیز فقر و فساد و تبعیض و همچنین سست شدن پایههای ایمانی و اخلاقی جامعه بیش از آنکه ناشی از توطئهها یا فشارهای دشمنان و در رأس همه دولت آمریکا باشد، از اشتباهات ما سرچشمه میگیرد. فقط امیدوارم چنین سخنانی دیر ایراد نشود. سرعت تحولات به قدری بالاست که آنچه امروز “ناممکن” به نظر میرسد، فردا “اجتنابناپذیر” و “ضرور” میشود.
معتقدم انحراف در نظام کنونی از زمانی آغاز شد که آرزوی خام و محال یکدست شدن حکومت به راهبرد حاکم و سیاست کلان جمهوری اسلامی تبدیل شد و مانند هر نظام تکصدا، لاجرم نظامیان مأمور تحقق این استراتژی شدند. من همچنان که بارها گفتهام راه نجات ایران را در استقرار موازین دموکراتیک و برپایی انتخابات آزاد با همه لوازم و نتایجش، به ویژه آزادی مطبوعات، احزاب، تجمعات و سبک زندگی میدانم.
۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه
به آیت الله وحید خراسانی تبریک باید گفت! دروغ و فریبکاری، دو شرط احراز صلاحیت در ج. اسلامی
حجت الاسلام لاریجانی رئیس قوه قضائیه که ناگهان تبدیل به آیت الله شد،داماد آیت الله وحید خراسانی است که اکنون مرجع اعلم و یا از مراجع اعلم در قم است و منتقد حکومت. با رئیس قوه قضائیه شدن دامادش هم مخالف بود زیرا او را آدم سالم و مستعدی برای علوم مذهبی تشخیص داده و نمی خواست آلوده به ریاکاری و چاپلوسی قدرت بشود. لاریجانی در جلسه روزگذشته خود با مسئولان عالی قضایی، دربار حقوق بشر و تظاهرات اعتراضی مردم انگلستان سخنرانی کرد. او بی آن که به روی خود بیآورد هفته های متمادی رویدادهای پس از کودتای 22 خرداد در ایران، جهان را با ماهیت حکومت کنونی جمهوری اسلامی آشنا ساخت، در این مصاحبه فرمود:
همه جهانیان نحوه برخورد خشونتآمیز پلیس انگلیس با تظاهرکنندگان، نحوه قضاوت و نیز اظهارنظرهای مسئولان این کشور درباره اراذل و اوباش دانستن مردم تظاهرکننده انگلیس را دیدند.
واقعاً اگر این نحوه برخوردها در کشور ما رخ میداد چه انعکاسی در مطبوعات و رسانهها غربی پیدا میکرد؟
(این در حالی است که از جمله انگیزه های ورود تبلیغاتی به حوادث انگلستان از سوی مقامات جمهوری اسلامی انعکاس توحشی است که سپاه و نیروی انتظامی، بسیج و اوباش چماق بدست در جریان سرکوب مردم معترض به کودتا از سوی رسانه های غربی و از جمله تلویزیون بی بی سی است! باور نمی توان کرد که هم سخنران و هم آنها که در برابر نشسته و این سخنان را می شنیدند، فیلم های رقص نیروی انتظامی روی اتومبیل های مردم با چوب و چماق، بالا رفتن از دیوار خانه های مردم برای سرکوب آنها که الله اکبر می گفتند، عبور اتومبیل پلیس از روی زنی که بر زمین افتاده بود، شکار از فراز بام های بلند و دهها و دهها جنایتی که مردم ایران تاکنون آن را ندیده و تجربه نکرده بودند را ندیده باشند! چنین دروغگوئی را می توان آیت الله و رئیس قوه قضائیه خطاب کرد؟
وقتی گفته می شود که فساد و دروغ و تزویر از شاکله جمهوری اسلامی به بدنه جامعه راه یافته، دلیلی آشکارتر از این می خواهد؟)
رئیس قوه قضائیه که از لیست نزدیک به 400 قربانی کودتای 22 خرداد با خبر است و درجریان جنایات بازداشتگاه های پنهان – کهریزک و زیر وزارت کشور و...) نیز بی خبر نیست، در ادامه همین سخنرانی به زعم خود زرنگی کرده و شمار قربانیان کودتای 22 خرداد را در یک نفر بی اسم(ندا آغا سلطان) خلاصه کرد و گفت:
"در جریان فتنه 88 همه شما مشاهده کردید که غربیها چطور مسائل را منعکس میکردند. شخصی در آن آشوبها کشته(منظور ندا آغاسلطان است) شد که تا به آخر هم معلوم نشد به دست چه کسانی کشته شده و حتی احتمال اینکه در جریان آن مسأله دخالت مستقیم آشوبگران و در نهایت دخالت خود غربیها در کار بوده، وجود دارد. اما دیدید غربیها علیه جمهوری اسلامی چه جنجالی راه انداختند که بگویند جمهوری اسلامی ایران با شهروندان خودش اینطور برخورد میکند، در مقابل در آشوبهای انگلیس در طول دو سه روز شش نفر کشته شدند اما ندای سازمانهای حقوق بشری بلند نشد."
۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه
یادداشت های هاشمی رفسنجانی کینه 30 ساله خامنه ای به کودتا علیه موسوی ختم شد
هاشمی رفسنجانی در مقدمه کتاب خاطرات سال ۶۴ آورده است:
از مسایل مهم سال ۶۴ موضوع دولت بود. آیتالله خامنهای بهخاطر اختلافنظر با دولت در خصوص تمرکزگرایی اقتصادی و بعضی از افراد کابینه؛ مایل به شرکت مجدد در انتخابات ریاست جمهوری نبودند. دوستان ایشان و بیش از همه خود من با اصرار زیادی ایشان را قانع به ضرورت حضور کردیم. نظر امام نیز همین بود. ایشان با صراحت قید کردند که در صورت انتخاب مجدد، مصمم به اصلاحاتی در ترکیب دولت هستند.
پس از انتخاب آیتالله خامنهای، اولین مسأله معرفی نخستوزیر به مجلس برای گرفتن رأی تمایل بود. رئیسجمهور موافق با معرفی مهندس میرحسین موسوی نبودند و علیرغم علاقه شخصی به ایشان و ارتباط خانوادگی، به افراد دیگری – علی اکبر ولایتی و محمد غرضی- نظر داشتند. امام با توجه به نظر اکثریت نمایندگان مجلس و اخباری که از نظر رزمندگان به ایشان میرسید موافق با تغییر نخستوزیر نبودند.
رئیسجمهور به حق از من توقع داشتند که در این جهت به ایشان کمک کنم و من هم قول تلاش در این جهت داده بودم و مذکرات زیاد و متعددی هم با شخص امام و حاج احمد آقا داشتم.
شخصیتهای متعددی از جناح راست هم با ملاقات یا پیام از امام، درخواست موافقت با تغییر دولت را داشتند اما همه این تلاشها تغییری در نظر امام به وجود نیاورد و آیتالله خامنهای با توجه به وظایف و حقوق و اختیارات خود، گفتند نمیتوانند برخلاف عقیده خود عمل کنند؛ مگر در صورت حکم امام که در این صورت تکلیف ایشان عوض میشود. امام حاضر به صدور حکم نشدند و حتی فرمودند به عنوان یک شهروند نظرشان را درباره کابینه اعلان میکنند. معلوم بود که نتیجه چنین اعلانی چه بود.
حتی پیشنهاد اینکه گرفتن رأی تمایل و اعتماد مجلس برای نخستوزیر و کابینه پس از انتخابات مجدد رئیسجمهور با تفسیر شورای نگهبان از قانون اساسی با اتکا به نظر امام، معلق شود با موافقت امام مواجه نشد.
بدون جلب نظر امام، امکان تغییر دولت نبود و اکثریت مجلس هم مخالف تغییر بودند. با تسلیم رئیسجمهور و معرفی آقای مهندس موسوی به مجلس از این مرحله عبور کردیم. ایشان با ۱۶۱ رأی موافق و ۷۳ رأی مخالف و ۲۶ رأی ممتنع رأی تمایل مجلس را به دست آورد. (همان 99 نفری که بعدها خامنه ای با اعتراض گفت چرا می گوئید 99 نفر، با خود من می شود 100 نفر!)
همین وضع در مورد تعدادی از اعضای کابینه تکرار گردید. گرچه امام درباره اعضای دولت نظر شخصی ابراز نکردند، اما اکثریت نمایندگان با افراد مورد نظر نخستوزیر موافقت داشتند و مذاکرات و صرف وقتهای زیاد هم نتوانست توافق مطلوب را به دست آورد و مشاجرات جناحی و نطقهای مخالف و موافق هم وضع را دشوارتر میکرد. به خصوص بعد از عدم رأی ۹۹ نفر از نمایندگان اقلیت مجلس وفق نظر امام –که مشخص شده بود- فشار زیادی بر اقلیت در مجلس وارد میشد و به سطح جامعه سرایت میکرد.
امام راه حل دیگری مطرح کردند و آن تشکیل گروه داور با ترکیب من، آیتالله موسویاردبیلی و حاج احمدآقا برای تصمیم در موارد اختلافنظر رئیسجمهور و نخستوزیر در خصوص اعضای کابینه بود. معلوم بود که این ترکیب، همه نظرات رئیسجمهور را تامین نمیکند.
روزهای سختی برمن گذشت. توقع به حق آیتالله خامنهای از من و عدم قدرت من در تغییر رای دیگران و امام کار را دشوار کرده بود. البته در چند مورد توانستیم تعدیل و توافقی به وجود بیاوریم، ولی این همه کار نبود. تازه نوبت به مجلسیان میرسید که در آنجا علیرغم نفوذ خوب من، در مواردی کار به سامان نمیرسید و در نهایت ترکیب کابینه رضایت کامل خاطر رئیسجمهور را تامین نکرد و مهندس موسوی هم با بعضی از آنها توافقی نداشت و سرانجام توانستیم ترکیبی اسلامی از کابینه را به تصویب مجلس برسانیم.
منبع متن مقدمه :کتاب کارنامه و خاطرات هاشمیرفسنجانی – سال ۱۳۶۴ (امید و دلواپسی) / از انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب
۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه
اوضاع ایران و جهان به زعم و تصور آقای خامنه ای
آقای خامنه ای، برای سران سه قوه، فرماندهان نظامی، و شماری از دولتمردان که به دیدارش برده شده بودند یک سخنرانی تحلیلی از اوضاع ایران و منطقه کرد. مخلوطی از راست و دروغ، واقعیات و قلب واقعیات، ادعا و ضد ادعا و... اما در مجموع می توان گفت که اگر حاشیه پردازی ها و تهمت های این سخنرانی حذف شود، او برای نخستین بار یک گزارش منظم سیاسی از رهبری مطلق خود در 6 و نیم سال گذشته ارائه داد. طبیعی است که اگر او در یک مصاحبه مطبوعاتی و یا یک کنگره حزبی این گزارش را ارائه داده بود، از او سئوالاتی می شد که نفی کننده بخش هائی از گزارش و تصوراتی بود که دارد، اما نه تنها او تن به چنین موقعیتی نداده و نمی دهد، بلکه در همین گزارش یکبار دیگر از مطبوعات و رسانه ها خواست تا گلوی خود را بیشتر بفشارند!
او مدعی گسترده تر شدن حمایت مردم از نظام و یکپارچگی حاکمیت شد. این درحالی است که بخش عمده ای از حاکمیت سالهای پیش از احمدی نژاد، با کودتای 22 خرداد در زندان اند، درحبس خانگی اند و منزوی و بقول خود وی از کشتی نظام پیاده شده اند و برخی نیز مانند هاشمی رفسنجانی با نظرات وی مخالف اند و در چنین جلساتی شرکت نمی کنند. خود وی بی آن که نام هاشمی و خاتمی و دیگرانی را ببرد، به همین مسئله در چارچوب انتقاد از آنها که میگویند اعتبار نظام نزد مردم پائین آمده اشاره کرد.
آقای خامنه ای که از به خیابان سرازیر شدن مردم اسرائیل و تکرار همان شعارهائی که مردم عرب منطقه میدهند و پیش از آنها مردم ایران پس از کودتای 22 خرداد در خیابان ها سردادند و یا در سوریه سر میدهند، آشکارا غافلگیر شده است، اینبار دیگر روی اسلامی بودن جنبش منطقه متمرکز نشد. او بجای پذیرش اشتباهات گذشته اش در ارزیابی از اوضاع منطقه(از جمله لیبی) و قبول این که "در اسرائیل که دیگر مردم برای اسلام به خیابان نیآمده اند"، این بار سرنا را از سر دیگرش دمید و از بحران اقتصادی اروپا و امریکا سخن گفت که واقعیت نیز دارد، اما فراموش کرد که همین بحران گریبان جمهوری اسلامی را بدلیل وابستگی مطلقش به واردات از همین کشورهای بحران زده گرفته است. حتی بدخیم تر از بحران اروپا و امریکا و کشورهای منطقه، زیرا در ایران این بحران شانه به شانه عمیق ترین بحران سیاسی و اجتماعی و حکومتی و حتی مذهبی پیش می رود! که اگر غیر از این بود، این همه تاکید وی بر ضرورت پرهیز از نقد و انتقاد و گفتن و نوشتن ایرادها و اشتباهات ضرورت نداشت. آقای خامنه ای که فکر می کند اگر با اصطلاحات توهین آمیز سخن بگوید و یا صدایش را بالا ببرد و از دور برای دیگران خط و نشان بکشد و تهدید کند، اقتدار نظام و در واقع اقتدار بیت رهبری را ثابت کرده است، از ترور رستوران میکونوس در برلین عملا دفاع کرد.
ما این گزارش آقای خامنه ای را با اندکی تلخیص و ویراش منتشر می کنیم و مطالعه دقیق آن را نیز توصیه می کنیم، زیرا این سخنان از دهان کسی بیرون آمده که تفکرات و ارمان های خود را جانشین آرمان های انقلاب 57 کرده و با تبدیل سپاه پاسداران به یک حزب سیاسی مسلح، برای پیاده کردن این تفکرات پیش می رود. چنان که از زندانی کردن نخست وزیر دوران جنگ با عراق و یا رئیس دو دوره مجلس همین نظام(کروبی) و پر کردن زندان های کشور از دولتمردان 3 دهه گذشته، روزنامه نگاران، روشنفکران، زنان، پیر ( دکتر یزدی)، جوان(دانشجویان) و... باکی به خود راه نمی دهد. و این همان مسیری است که حسنی مبارک رفت و آقای خامنه ای در همین سخنرانی به محاکمه او در قفس اشاره می کند و یادش رفته که پیش از اینها، در همین میدان توپخانه تهران، مجتهد سرشناسی مانند شیخ فضل الله نوری را به جرم ایستادن در برابر مردم مقابل چشم مردم به دار کشیدند و مردم هلهله کردند! مبارک که هنوز به آن مرحله هم نرسیده است. آقای خامنه ای در این سخنرانی باردیگر از کودتای 22 خرداد دفاع کرد. البته شرمگینانه! و از تظاهرات حکومتی و از حال رفته ای که علیه جنبش سبز و در دفاع از سرکوب خونین مردم، نظامی ها و سپاهی ها، امثال روح الله حسینیان و حسین طائب به کمک عاملی و آمرین جنایات سال 88 ترتیب داده بودند بعنوان نشانه های حمایت مردم از نظام (که منظور خود ایشان است) یاد کرد. او فراموش کرد که در تمام دو سال و نیم گذشته یکبار فرصت قانونی به مردم داده نشد تا به خیابان بیایند و نشان دهند چه شماری اند و چه می خواهند!
آقای خامنه ای شرح کشافی درباره پیشرفت های علمی و اتمی و ... در جمهوری اسلامی داد، اما فراموش کرد که اگر این پیشرفت ها می توانست ضامن حفظ یک نظام باشد، در اتحاد شوروی علوم تا تسخیر فضا و پر شدن انبارها از پیشرفته ترین سلاح های زمینی و هوائی، اتمی و موشکی پیش رفته بود.
او می خواهد سرانجام خود را با سرانجام نظام پیوند بزند و آنها که درمقابلش ایستاده و هزینه میدهند، می کوشند سرانجام نظام را از سرانجام او جدا کنند.
سخنان علی خامنه ای:
براي رسيدن به يک نگاه صحيح و واقعي از وضعيت کشور بايد شرايط فعلي منطقه و جهان را نيز در نظر گرفت زيرا بيداري اسلامي کنوني در منطقه و بحران اقتصادي عجيبي که گريبانگير غرب شده و همچنين رشد جريانهاي افراطي در غرب، از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تاکنون بي سابقه است. وجود چنين شرايط بي سابقه اي در منطقه و دنيا، فرصتهاي بزرگي را پيش روي نظام اسلامي قرار داده است که اگر ارزيابي واقع بينانه اي از شرايط کشور وجود نداشته باشد، ممکن است اين فرصت ها از دست بروند و يا حتي تبديل به تهديد شوند.
اعتمادي که اکنون مردم ايران به نظام اسلامي دارند در کمتر نظامي در دنيا وجود دارد.
حضور بيش از هشتاد درصدي مردم در انتخابات دو سال قبل، و حضور گسترده و پرشور مردم در دو راهپيمايي سالانه روز قدس و 22 بهمن نمونه هاي عيني اعتماد مردم به نظام است. امسال نيز با وجود هواي گرم، دنيا عظمت مردم ايران را در ماه رمضان و در روز قدس خواهد ديد. حرکت عجيب مردم در نهم دي سال 88، نمونه ديگري از احساس دلبستگي عميق مردم به نظام اسلامي بود.
بنده متاسفم از برخي سخنان و مطالب به ظاهر مصلحت جويانه که مدعي از دست رفتن اعتماد مردم به نظام هستند. اعتماد به نفس کنوني جوانان از اعتماد به نفس جوانان نسل اول و دوم انقلاب به مراتب بيشتر است.
برخي مي خواهند بگويند چون نظام اسلامي بر مباني خود ايستادگي کرده، اعتبار بين المللي ايران تنزل يافته است، در حاليکه در برخي دورانها که متأسفانه مسئولان در مقابل غرب کوتاه مي آمدند، برخوردهاي آنها تندتر و توهين آميزتر بود.
در دوره اي مسئولان کشور حتي مناقب مسئولان امريکايي را ذکر کردند اما رئيس جمهور سبک سر امريکا بلافاصله جمهوري اسلامي ايران را محور شرارت ناميد.
در دوره اي ديگر، رابطه با يک دولت اروپايي به ظاهر خوب بود و آن دولت از ايران تجليل مي کرد اما همان دولت اروپايي، در جريان داستان رستوران ميکونوس، تشکيل دادگاه داد و کشورهاي اروپايي سفراي خود را از تهران فراخواندند و به خيال خود خواستند سيلي سختي بزنند اما از همين حسينيه پاسخ خود را با سيلي سخت تري دريافت کردند.
آنها فتنه سال 88 را براي زمين زدن نظام جمهوري اسلامي، تقويت و يا تدارک کردند اما شرايط به گونه اي رقم خورد که اکنون نظامها و دولتهاي وابسته به امريکا در منطقه، يک به يک در حال زمين خوردن و يا متزلزل شدن هستند.
امريکا و برخي قدرتهاي غربي براي محاصره ايران، به افغانستان و عراق حمله نظامي کردند اما اکنون در باتلاق اين دو کشور گرفتار شده و خود در محاصره قرار گرفته اند.
ابعاد آنچه که اکنون در مصر، تونس و يمن، در جريان است، قابل محاسبه نيست و ابعاد عظيم آن در آينده مشخص خواهد شد. قرار دادن نامبارکِ مصر در قفس و دادگاهي کردن او، يک حادثه پر معنا، عجيب و عميق است که بايد تنگ شدن عرصه بر رژيم صهيونيستي را نيز به آن اضافه کرد. تلاش آمريکا و برخي قدرتها براي کنترل اوضاع کشورهاي منطقه، اين تلاشها تاکنون به نتيجه نرسيده و به لطف خداوند به نتيجه هم نخواهد رسيد. سياست غرب در ليبي بسيار رذيلانه و موذيانه است زيرا آنها تلاش دارند با سوء استفاده از قيام مردم، علاوه بر تسلط بر منابع نفت اين کشور، حضور خود را در ليبي تثبيت کنند و بر منطقه شمال آفريقا بويژه مصر و تونس اِشراف داشته باشند.
گسترش عدالت در ابعاد مختلف، فروخوردن خشم و حرکت در مسير منطق و استدلال، پرهيز از دامن زدن به اختلافات، تلاش براي جذب افراد بجاي دفع آنها، و بيان نقاط مثبت عملکرد افراد و اجتناب از اعلام عمومي نقاط منفي افراد، از جمله لوازم تقوا است.
۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه
:: سبزهای ایرانزمین خود را در غم و درد و رنج شهروندان ستمکشیده و بلادیدهی سوریه، شریک میدانند
.....پنج ماه است که تظاهرات و اعتراضات آزادیخواهان سوریه، با وجود سرکوب خشن و خونین ادامه یافته و حقجویان سوری همچنان شجاعانه پیگیر خواستهای انسانی و مطالبات دموکراتیک خویشاند. بیش از ۱۵۰۰ قربانی، افزون بر ۵۰۰۰ مجروح و زخمی، و هزاران زندانی و شهروند فراری و آواره، حاصل خودکامگی بشار اسد و اقتدارگرایی دولت سرکوبگر دمشق از شروع اعتراضهای مردمی در این کشور تاکنون بوده است. جباران مسلط بر سوریه، بی توجه به فرجام دیکتاتورها در تونس و مصر، و بسیاری نقاط دیگر جهان، و بی اعتنا به مطالبات برحق و انسانی شهروندان خویش، همان راهی را برگزیدهاند که امثال معمر قذافی طی کردهاند. خودکامگانی چون اسد و قذافی از یک سو امکان و بستر و دلیل دخالت خارجی در تحولات سیاسی – اجتماعی خویش را فراهم میسازند، و از سوی دیگر از کشورهای خود، سرزمینهایی سوخته برجای مینهند، و نیروهای انسانی و منابع مادی ملتشان را فدای عطش سیریناپذیر خود به قدرت میکنند. جنبشهای اعتراضی آزادیخواه و دموکراسیطلب در برابر نظامهای خودکامه و اقتدارگرا، وضعی مشابه دارند؛ چنان که جنبش سبز مردم آزادهی ایران نیز دو سال است که با سرکوب خشونتبار اقتداگرایان و تهدیدها و سرکوب نامشروع خودکامگان روبرو است. وجه اسفبار این رویدادها، عدم عبرتگیری حاکمان جبار و تمامیتخواه از سرنوشت همتایان سرکوبگر خویش است. شورای هماهنگی راه سبز امید ضمن ابراز همدردی عمیق با آزادیخواهان و دموکراسیطلبان سوریه، از حاکمیت خشونتپیشه و اقتدارگرای دمشق میخواهد به کشتار شهروندان خویش خاتمه داده، مطالبات دموکراتیک و خواستههای انسانی ایشان را ارج نهد و پاسخ گوید. شورا همچنین با ستایش ایستادگی و استقامت و عزم جزم آزادگان سوریه برای پیگیری صبورانه و مجدانهی خواستهایشان، تصریح میکند که سبزهای ایرانزمین خود را در غم و درد و رنج شهروندان ستمکشیده و بلادیدهی سوریه، شریک میدانند. جنبشهای رهاییبخش در جای جای جهان، از یکدیگر میآموزند و تجربههای خویش را با هم مبادله میکنند. این همبستگی، مقاومت و تلاشی انسانی در برابر همکاریهای ضدانسانی دولتهای سرکوبگر، برای خاموش کردن صدای اعتراضهای بهحق شهروندانشان است. شورای هماهنگی راه سبز امید از هموطنان آزاده ایرانی میخواهد دقیقتر و پیگیرتر از گذشته، روند اعتراضهای سیاسی را در منطقه مورد توجه قرار دهند، به هر شکل ممکن همبستگی خود را با آزادگان و مظلومان سوری نشان دهند، و استقامت و پایداری را همراه امید و صبر کنند. شورا همچنین صاحبان قدرت در ایران را به پاسداشت حقوق اساسی و مدنی شهروندان خویش، و نیز پرهیز از هر گونه همکاری امنیتی و ضدانسانی و سرکوبگرانه با دولت سوریه علیه شهروندان آزادیخواه و دموکراسیطلب این کشور، فرامیخواند.
۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه
آمرین و عاملین قتل های زنجیره ای و کودتای 22 خرداد حامیان احمدی نژاد جبهه پایداری تشکیل دادند!
پنجشنبه گذشته، بدنام ترین و آلوده ترین چهرهای طرفدار احمدی نژاد در سالهای گذشته، در تهران یک کنگره برگزار کردند. این کنگره زیر نظر "علامه" مصباح یزدی برگزار شد و فراکسیون طرفداران احمدی نژاد در مجلس مانند حسینیان٬ کوچک زاده٬ کوثری و رسایی؛ عده ای از وزرای سابق احمدی نژاد از نوع سردار میلیاردر "محصولی" و "غلامحسین الهام" و روحانیانی از قماش "شجونی" و "خوشوقت" و "آقا تهرانی" و ... در این کنگره تشکیل حزبی بنام "جبهه پایداری انقلاب اسلامی" را اعلام کردند. تقریبا همه آنها که بنیانگذار این تشکل شدند، آمرین و عاملین قتل های زنجیره ای، کودتای 22 خرداد و مجریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367 اند. از جمله آیت الله "خوشوقت" که فتوای بسیاری از قتل های زنجیره را صادر کرده و اخیرا، از بیت رهبری بیرون آمده تا در صحنه سیاسی کشور در کنار تازه علامه شده ای بنام "مصباح یزدی" فعال سیاسی علنی شود!
تشکیل دهندگان این حزب بر خود نام "جبهه پایداری" را گذاشته اند. به دو دلیل. نخست اینکه چون در کشور به هیچ حزب مستقل و غیرحکومتی اجازه فعالیت نمی دهند٬ نمی خواهند با گذاشتن نام "حزب" بر خود، مردم را به یاد احزاب و ضرورت آزادی احزاب بیاندازند و این پرسش را در ذهن مردم دوباره فعال کنند که چرا از فعالیت احزاب دیگر جلوگیری می شود؟ آنها حق دارند بترسند که مردم بپرسند چرا امکانات دولتی در اختیار این حزب جدید است؟ آنها همچنین با این نام، مسئله گرفتن مجوز که آن را برای دیگران واجب کرده اند را برای خود حل کردند..
از جمله دلائل دیگری که از نام "حزب" استفاده نکردند آن است که اصولا این نوع تشکل ها از شماری افراد حکومتی و قوم و خویش و آقازاده ها و خانم زاده های آنان و با هدف حفظ قدرت و بهره مندی از امکانات و رانت حکومتی تشکیل می شود و هیچ اصل یا اصول دیگری بر آن حاکم نیست. تشکیل حزب مستلزم وجود نگاهی ملی و اعتقاد به اصول و چشم اندازهایی فراتر از قدرت است که بتواند افراد را در طول زمان و در شرایط مختلف کنار یکدیگر قرار دارد. هیچکدام از تشکل های موجود در جمهوری اسلامی دارای شرایط یک حزب واقعی نیستند. آنان بصورت یک حزب عمل می کنند ولی فاقد اصول و برنامه و چشم انداز ملی هستند. حزب باصطلاح "پایداری" نیز همین وضع را دارد.
جمعی که در این حزب به اصطلاح "پایداری" گردآمده اند کسانی هستند که نه تنها دولت فاسد احمدی نژاد را روی دست ملت ایران گذاشتند، بلکه خود در طی این شش سال سینه چاک ترین مدافعان او بوده اند. از همینجا هدف دوگانه این حزب آشکار می شود:
یک- جلوگیری از اینکه سرنوشتشان به سرنوشت احمدی نژاد گره خورده و با او از گردونه قدرت و ثروت حذف شوند.
دوم. درصورت امکان یک احمدی نژاد دیگر را برای یک دوران دیگر روی دست ملت ایران بگذارند.
از این جهت تشکیل حزب "پایداری" نماد یک بحران سه گانه است. یعنی بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در کل کشور که همراه با بحران در مناسبات بینالمللی آن است و با نزدیک شدن انتخابات روز به روز بیشتر تشدید می شود٬ خود به بزرگترین بحران در جبهه راست موسوم به اصولگرا انجامیده و همراه با این بحران در کل جبهه اصولگرایی٬ طرفداران و روی کار آوردندگان احمدی نژاد به عنوان بخشی از این جبهه خود دچار بحرانی مضاعف ناشی از پشتیبانی بی قید و شرط شش سال گذشته شان از احمدی نژاد هستند. روی کار آوردندگان و افراطیترین هواداران احمدی نژاد امروز احساس می کنند که روزبه روز بخش بزرگتری از جناح راست حاکم به این نتیجه میرسد که بحرانی که کل حکومت و "اصولگرایی" را در بر گرفته تنها یک راه حل دارد و آن هم بازگشت اصلاح طلبان و امثال هاشمی رفسنجانی٬ محمد خاتمی و بالاخره میرحسین موسوی و مهدی کروبی به صحنه است و این راه حل یعنی حذف این جمع. اینکه نام خودشان را حزب "پایداری" گذاشته اند درواقع پیامی است به حکومت و جناح راست حاکم که ما را نمی توانید با احمدی نژاد قربانی کنید و ما دربرابر حذف شدن خود از قدرت و از دست دادن رانتهای حکومتی "پایداری" میکنیم!
سخنرانی های انجام شده در کنگره این حزب که همگی ضمن اعلام "وحدت" در جبهه اصولگرایی حساب خود را از تصمیمات این جبهه جدا می کردند، نشاندهنده موقعیت متزلزل تشکیل دهندگان حزب "جبهه پایداری"است. این سخن "علامه" مصباح یزدی که "برخی تصور نکنند هر کجا عنوان وحدت مطرح بود، دیگر نمیتوان حرفی روی آن زد و همه باید خود را تسلیم آن کنند بلکه باید دید هدف از وحدت چیست و وحدت برای چه؟" پیامی جز این برای آیت الله مهدوی کنی رئیس جدید مجلس خبرگان رهبری نداشت که ما زیر بار تصمیماتی که نتیجه آن بخواهد کنار رفتن و حذف ما باشد نمیرویم و تسلیم چنین وحدتی نمیشویم.
"جبهه پایداری" در واقع و در نهایت پشت جبهه احمدی نژاد است. آنها با هدف حفظ احمدی نژاد در این مرحله وارد میدان شده اند. منافع گردانندگان آن بیش از آن با احمدی نژاد گره خورده که بتوانند حذف او را از گردونه قدرت بپذیرند و دربرابر پیامدهای آن تاب آورند. از این جهت این جبهه نه تعیین کننده سرنوشت خویش است و نه تعیین کننده سرنوشت احمدی نژاد. برعکس سرنوشت احمدی نژاد است که سرنوشت "جبهه پایداری" را نیز تعیین خواهد کرد.
راه توده 326 10 مرداد ماه
تشکیل دهندگان این حزب بر خود نام "جبهه پایداری" را گذاشته اند. به دو دلیل. نخست اینکه چون در کشور به هیچ حزب مستقل و غیرحکومتی اجازه فعالیت نمی دهند٬ نمی خواهند با گذاشتن نام "حزب" بر خود، مردم را به یاد احزاب و ضرورت آزادی احزاب بیاندازند و این پرسش را در ذهن مردم دوباره فعال کنند که چرا از فعالیت احزاب دیگر جلوگیری می شود؟ آنها حق دارند بترسند که مردم بپرسند چرا امکانات دولتی در اختیار این حزب جدید است؟ آنها همچنین با این نام، مسئله گرفتن مجوز که آن را برای دیگران واجب کرده اند را برای خود حل کردند..
از جمله دلائل دیگری که از نام "حزب" استفاده نکردند آن است که اصولا این نوع تشکل ها از شماری افراد حکومتی و قوم و خویش و آقازاده ها و خانم زاده های آنان و با هدف حفظ قدرت و بهره مندی از امکانات و رانت حکومتی تشکیل می شود و هیچ اصل یا اصول دیگری بر آن حاکم نیست. تشکیل حزب مستلزم وجود نگاهی ملی و اعتقاد به اصول و چشم اندازهایی فراتر از قدرت است که بتواند افراد را در طول زمان و در شرایط مختلف کنار یکدیگر قرار دارد. هیچکدام از تشکل های موجود در جمهوری اسلامی دارای شرایط یک حزب واقعی نیستند. آنان بصورت یک حزب عمل می کنند ولی فاقد اصول و برنامه و چشم انداز ملی هستند. حزب باصطلاح "پایداری" نیز همین وضع را دارد.
جمعی که در این حزب به اصطلاح "پایداری" گردآمده اند کسانی هستند که نه تنها دولت فاسد احمدی نژاد را روی دست ملت ایران گذاشتند، بلکه خود در طی این شش سال سینه چاک ترین مدافعان او بوده اند. از همینجا هدف دوگانه این حزب آشکار می شود:
یک- جلوگیری از اینکه سرنوشتشان به سرنوشت احمدی نژاد گره خورده و با او از گردونه قدرت و ثروت حذف شوند.
دوم. درصورت امکان یک احمدی نژاد دیگر را برای یک دوران دیگر روی دست ملت ایران بگذارند.
از این جهت تشکیل حزب "پایداری" نماد یک بحران سه گانه است. یعنی بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در کل کشور که همراه با بحران در مناسبات بینالمللی آن است و با نزدیک شدن انتخابات روز به روز بیشتر تشدید می شود٬ خود به بزرگترین بحران در جبهه راست موسوم به اصولگرا انجامیده و همراه با این بحران در کل جبهه اصولگرایی٬ طرفداران و روی کار آوردندگان احمدی نژاد به عنوان بخشی از این جبهه خود دچار بحرانی مضاعف ناشی از پشتیبانی بی قید و شرط شش سال گذشته شان از احمدی نژاد هستند. روی کار آوردندگان و افراطیترین هواداران احمدی نژاد امروز احساس می کنند که روزبه روز بخش بزرگتری از جناح راست حاکم به این نتیجه میرسد که بحرانی که کل حکومت و "اصولگرایی" را در بر گرفته تنها یک راه حل دارد و آن هم بازگشت اصلاح طلبان و امثال هاشمی رفسنجانی٬ محمد خاتمی و بالاخره میرحسین موسوی و مهدی کروبی به صحنه است و این راه حل یعنی حذف این جمع. اینکه نام خودشان را حزب "پایداری" گذاشته اند درواقع پیامی است به حکومت و جناح راست حاکم که ما را نمی توانید با احمدی نژاد قربانی کنید و ما دربرابر حذف شدن خود از قدرت و از دست دادن رانتهای حکومتی "پایداری" میکنیم!
سخنرانی های انجام شده در کنگره این حزب که همگی ضمن اعلام "وحدت" در جبهه اصولگرایی حساب خود را از تصمیمات این جبهه جدا می کردند، نشاندهنده موقعیت متزلزل تشکیل دهندگان حزب "جبهه پایداری"است. این سخن "علامه" مصباح یزدی که "برخی تصور نکنند هر کجا عنوان وحدت مطرح بود، دیگر نمیتوان حرفی روی آن زد و همه باید خود را تسلیم آن کنند بلکه باید دید هدف از وحدت چیست و وحدت برای چه؟" پیامی جز این برای آیت الله مهدوی کنی رئیس جدید مجلس خبرگان رهبری نداشت که ما زیر بار تصمیماتی که نتیجه آن بخواهد کنار رفتن و حذف ما باشد نمیرویم و تسلیم چنین وحدتی نمیشویم.
"جبهه پایداری" در واقع و در نهایت پشت جبهه احمدی نژاد است. آنها با هدف حفظ احمدی نژاد در این مرحله وارد میدان شده اند. منافع گردانندگان آن بیش از آن با احمدی نژاد گره خورده که بتوانند حذف او را از گردونه قدرت بپذیرند و دربرابر پیامدهای آن تاب آورند. از این جهت این جبهه نه تعیین کننده سرنوشت خویش است و نه تعیین کننده سرنوشت احمدی نژاد. برعکس سرنوشت احمدی نژاد است که سرنوشت "جبهه پایداری" را نیز تعیین خواهد کرد.
راه توده 326 10 مرداد ماه
اشتراک در:
نظرات (Atom)
